نگاهی به گذشته
بعضی وقتا سخت سرگرم کار کردن میشیم اونقدر که متوجه گذر عمرمون نیستیم.
بچههامون بزرگ میشن و ما از لحظات خوب با هم بودن بچگی اونا هیچ بهرهای نمیبریم. و حتی در مورد من طنز تلخ نقاشی دخترم وقتی کلاس اول دبستان بود، هم کارساز نبود.
وقتی چشم باز میکنی میبینی که دیگه چشمات دوربین شدن و اصلا نمیتونی بدون عینک زندگی کنی. کمردرد و پا درد کمکم، همراه تمام لحظاتت میشن.
تارهای سفید مو در لابلای موهای مشکی جوانی پیدا میشن و خطوط چروک روی صورت گواه عمری میشن که از تو سپری شده و…
حالا سرعت حرکت رو کم کن. دور و ورت رو نگاه کن حتما چیزهایی به مراتب زیباتر از اونچه که قبلاً تمام انرژیتو صرفش کردی، پیدا میکنی و اینجاست که معنی واقعی زندگی رو پیدا میکنی.
شاید شما هم تجربه کرده باشید. ایام به کامتون.
بسیار عالی
شاد ، پیروز و ثروتمند باشید
thank you for already up-vote me @mshahabi
داستان بسیار لمس کردن، من یک مادر شاغل، من هم احساس به همان شیوه، زمانی که من از کار به خانه می آیند، و همراه با مشق شب است، گاهی اوقات من احساس خستگی و چشم پوشی از آنها، اما زمانی که آنها در خواب به خواب رفت من به دنبال آنها را با گناه بسیار عمیق، امیدوارم روز بعد من می تواند یک مادر بهتر به فرزندان من، امین